بازي بُرده را بد باختن!
جعفر گلابي
انتخابات با همه موانع و نواقصي كه در ايران دارد رويداد بسيار بزرگي است كه براي لحظهاي هم كه شده چون آذرخشي در آسمان همه جا را مثل روز روشن ميكند. ميشود با همين انتخابات كه همه حدود آن توسط شوراي نگهبان مشخص ميشود قدرتها و قوتها، ضعفها و عقبماندگيها، بزرگيها و كوچكيها، ظرفيتها و فعليتهاي يك جامعه را با وضوح تمام ديد و پيرامون آن به تحليل نشست. انتخابات دانش و بينش و رفتار و ذهنيات همه از جمله سياسيون را روشن ميكند و ميتوان به وسيله آن دقيقا مشخص كرد كه چه كسي در كجا ايستاده است و همه با همه كجا ايستادهايم و رهسپار كجا هستيم؟ اگر همه ملزومات يك انتخابات تمامعيار فراهم بود اكنون همه اصلاحطلبان بايد با تمسك به ادب شكست پيروزي را به رقيب تبريك ميگفتند و كامشان را شيرين ميساختند و انتظارات خود و جامعه را از ايشان جويا ميشدند، البته بعضا چنين هم كردند. اما اصلاحطلباني كه امكان حضور در رقابتها را نيافتند و ناچار به يك كانديداي مستقل ياري رساندند و دست و پا شكسته به كنشگري سياسي پرداختند چگونه ميتوانند همهچيز را فراموش كنند و به مصافحه آخر بازي رو آورند و به فكر بازيهاي آينده باشند؟ به نظر ميرسد كه برشمردن اين حقايق ديگر به روضهخواني ميماند و حداقل فعلا كسي گوش شنيدن آنها را ندارد چرا كه پرسشها نصيب شكستخوردگان ميشوند و رقبا همه نواقص خود را در شور و هيجان پيروزي نه ميبينند و نه ميگذارند كه ديده شوند؛ لذا پرسشها از همه جا هجوم ميآورند و امان از پاسخدهندگان ميربايند. پرسشهايي كه گاه بيرحمانه به نظر ميرسند ولي نميشود از كنارشان گذشت. عبور از كنار اين پرسشها كه چون تيغ ميمانند و برنده هستند ميشود همين وضعي كه هست. ميشود تكرار فجيع انتخابات سال 84 در سال 1400 به گونهاي ديگر، ميشود درجا زدن و ماندن و ملت را به سرابي دعوت كردن! واقعا ما شهروندان علاقهمند به اصلاحات هنوز در شوك عملكرد بزرگان اصلاحطلب هستيم و نميدانيم چه شد؟ و چرا شد؟ و چگونه شد؟ 46 ژنرال محترم اصلاحطلب با تاييد بزرگان طي دو، سه ماه گرد آمدند و دهها ساعت فكر و هوش و درايت خويش را روي ميز گذاشتند و خيال همه دلسوزان را راحت كردند كه در حال رايزنيهاي پيچيده با انبوهي از تجربههاي سياسي كه اگر همه را روي هم بگذاريم به اندازه چند قرن ميشود به كار آمدهاند تا تجربه تلخ انتخابات 84 تكرار نشود ولي ناگهان طي دو، سه روز ورق برگشت و همهچيز به هم ريخت چنانچه احتمالا آن را بايد نقطهعطفي در تاريخ شكستهاي احزاب و جبههها در مبارزات سياسي دانست. قرار بر وحدت همهجانبه بود، بالاتر رفتند و نامش را اجماعساز گذاشتند تا حتي يك فتواي شاذ وجود نداشته باشد ولي نهايتا با صداي بلند و بدون توجه به تناقض خردكننده در اعلامشان گفتند هركس و هر حزب هركاري دلش ميخواهد انجام دهد! گويا طرفشان صدها بلكه هزاران علاقهمند و نخبه سياسي نيست، گويا يك ملت را براي امري خطير و حساس فرا نميخوانند، گويا تعارفي ميكنند و ديگر هيچ! اصلاحطلباني كه در شرايط عادي هيچ اشكالي نداشت كه هر حزبي و شخصي نظر خودش را با جامعه در ميان بگذارد رسما و نه طبيعتا دوشقه شدند، عدهاي سراسيمه طي فقط دو، سه روز همه را دعوت به شركت در انتخابات كردند و بعضا با تلويح ابلغ از تصريح راي دادن به آقاي همتي را خواستار شدند و عده ديگر گفتند و ماندند كه همه كانديداهاي ما رد شدهاند و ما حقيقتا نامزدي براي معرفي به مردم نداريم. هر دو گروه محترم و محل رجوع مردم بودند و لذا يك سردرگمي اجتماعي شكل گرفت و به نظر بنده يكي از دلايل ميزان بالاي آراي باطله حاصل همين سردرگمي تحميلشده به جامعه بود! حدود 4 ميليون نفر نفهميدند و ندانستند كه چه بايد بكنند! اين واقعه غيرقابل باور كه قطعا بعدها از آن به عنوان شگفتي ياد خواهد شد آثار زيانبار و مخربي از خود به جا خواهد گذاشت كه احتمالا جبرانپذير نباشد. كاش آن همه عزيز دانا كه در نهاد اجماعساز نشستند و بحثها كردند برعهد خود ميماندند چرا كه واقعا كانديدا نداشتند. پناه بردن به سكوتي پر از حرف و فرياد قد و قامت اصلاحطلبان را در فاهمه جامعه چنان بالا ميبرد كه از پيروزي نامزد حداكثريشان هم چه بسا بزرگتر ميشد. «سكوت» سكوتي كه حالا اجبارا بايد به آن پناه ببريم و خود را غرق در تامل و تفكر كنيم، چرا كه زبان گفتن صدها حرف متقن و مبرهن در كشكولمان را نداريم.
البته راه توجيه و تاويل باز است ولي مردم سخن صحيح از سقيم را تشخيص ميدهند و با صادقان معتذر احساس همدردي ميكنند و از رندان زبانباز دوري ميجويند. اگر ظاهر ملاك نباشد ما با وقار و متانت بازي را برده بوديم و مظلوميتمان كار دست حريف ميداد ولي با حمايت از آقاي همتي كه به گفته خودش يك روز پيش از پايان ثبتنامها تصميم به رييسجمهورشدن گرفته بود و فرد سياسي هم نيست ما خود به ختم رقابتي و پيروزمندانه بازي به نفع رقيب كمك استراتژيك كرديم و سند ساختيم و زيرش را امضا كرديم. در صورتي كه حتي اگر آقاي همتي پيروز ميشد اين رفتار پرتناقض اصلاحطلبان توجيه درست و منطقي و عقلاني نداشت. امان از هيجان كه چون دل و دماغ كسي يا جرياني را بگيرد خطاها بكند و خسارتها ببيند. درس بزرگ انتخابات 1400 ضرورت صداقت و صراحت و استحكام سخن با مردم است. مردم بازيچه ما نيستند كه به هركس اشارهاي بكنيم سيل جمعيت به سويش روان شود... اينها همه مقدمه صدها سخن دردناك است كه بايد به خودمان بگوييم و اگر لازم شد تن به جراحي بدهيم چرا كه اين دنيا با كسي تعارف ندارد و اندكي تاخير در درمان ممكن است بدرود حيات را رقم بزند.